جدول جو
جدول جو

معنی فرزند داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرزند داشتن
إنجاب طفلٍ
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
فرزند داشتن
Sire
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فرزند داشتن
engendrer
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فرزند داشتن
engendrar
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فرزند داشتن
плодить
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به روسی
فرزند داشتن
zeugen
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
فرزند داشتن
spłodzić
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
فرزند داشتن
народжувати
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فرزند داشتن
اولاد پیدا کرنا
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به اردو
فرزند داشتن
সন্তান জন্মানো
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
فرزند داشتن
ให้กำเนิด
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
فرزند داشتن
kuzaa
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فرزند داشتن
yavrulamak
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فرزند داشتن
産む
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فرزند داشتن
交配
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به چینی
فرزند داشتن
gerar
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فرزند داشتن
새끼를 낳다
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به کره ای
فرزند داشتن
melahirkan
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فرزند داشتن
संतान पैदा करना
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به هندی
فرزند داشتن
voortbrengen
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به هلندی
فرزند داشتن
generare
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فرزند داشتن
ללדת
تصویری از فرزند داشتن
تصویر فرزند داشتن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ گُ سَ تَ)
فریاد برآوردن. ناله داشتن:
ولیکن با چنین داغ جگرسوز
نمی شاید که فریادی ندارند.
سعدی.
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرود داشتن
تصویر فرود داشتن
پایین داشتن، باخر رسانیدن ختم کردن، نگهداشتن محافظت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود داشتن
تصویر فرود داشتن
((فُ تَ))
پایین داشتن، به آخر رسانیدن، نگه داشتن، محافظت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریاد داشتن
تصویر فریاد داشتن
((~. تَ))
بانگ کردن، آواز بلند کردن، فریاد برداشتن
فرهنگ فارسی معین